جدول جو
جدول جو

معنی قط کردن - جستجوی لغت در جدول جو

قط کردن
(حَ تَ)
مرکب است از قط عربی به معنی بریدن یا بر پهنا بریدن، و کردن فارسی. (آنندراج) :
جای ناخن تیغسر میزد ز انگشتان ما
چون قلم در وصف مژگان تو میکردیم قط.
ابوالبرکات منیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قط کردن
قط زدن: تیر آسمان از برای تحریردیوان مدایح قلم قط می کنند
تصویری از قط کردن
تصویر قط کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
بریدن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقط کردن
تصویر سقط کردن
در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن
فرهنگ فارسی عمید
(بَلَ / لِ گُ تَ)
مخطط کردن. اثر گذاردن: ارض مشطبه، زمین که در آن سیل اندک خط کرده باشد. (منتهی الارب).
- بخطکردن، اصطلاحی است در بین سپاهیان و آن بمعنی در صف قرار دادن افراد است. بصف کردن. در صف درآوردن. در یک صف قرار دادن
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
بچه از شکم افکندن پیش از زمان. بچه افکندن. بچه انداختن
لغت نامه دهخدا
تصویری از قی کردن
تصویر قی کردن
استفراغ کردن، خورده را از دهان بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن جداکردن گسستن زدودن انداختن بریدن جدا کردن: شاخه درخت را قطع کرد، حذف کردن انداختن: در اول بیت حرفی از اول آن قطع کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط کردن
تصویر سقط کردن
آفکانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قی کردن
تصویر قی کردن
((قَ. کَ دَ))
استفراغ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
((~. کَ دَ))
بریدن، مسافت طی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
بریدن
فرهنگ واژه فارسی سره
جنین افکندن، بچه انداختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
قطعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
Amputate, Ax, Disconnect, Interrupt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
amputer, couper, déconnecter, interrompre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
לקטוע , לחתוך , לנתק , להפסיק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
کاٹنا , منقطع کرنا , روکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
কেটে ফেলা , কাটা , সংযোগ বিচ্ছিন্ন করা , বাধা দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
ตัด , ตัด , ตัดการเชื่อมต่อ , ขัดจังหวะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
kukata, kutenganisha, kuvunja
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
ampute etmek, kesmek, bağlantıyı kesmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
切断する , 切る , 切断する , 中断する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
截肢 , 砍 , 断开 , 打断
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
amputeren, hakken, loskoppelen, onderbreken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
절단하다 , 자르다 , 연결을 끊다 , 방해하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
mengamputasi, memotong, memutuskan, menghentikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
अंगूठा काटना , काटना , काटना , रोकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
amputare, tagliare, disconnettere, interrompere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
amputar, cortar, desconectar, interrumpir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
amputować, ciąć, rozłączyć, przerywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
amputieren, abhacken, trennen, unterbrechen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
ампутировать , рубить , разъединять , прерывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
amputar, cortar, desconectar, interromper
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
ампутувати , різати , роз'єднувати , переривати
دیکشنری فارسی به اوکراینی